تو کیستی؟؟؟
تو کیستی، که من اینگونه بی تو بی تابم؟
شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم.
تو چیستی، که من از موج هر تبسم تو
بسان قایق، سرگشته، روی گردابم!
تو در کدام سحر، بر کدام اسب سپید؟
تو را کدام خدا؟
تو از کدام جهان؟
تو در کدام کرانه، تو از کدام صدف؟
تو در کدام چمن، همره کدام نسیم؟
تو از کدام سبو؟
من از کجا سر راه تو آمدم ناگاه!
چه کرد با دل من آن نگاه شیرین، آه!
مدام پیش نگاهی، مدام پیش نگاه!
کدام نشاط دویده است از تو در تن من؟
که ذره های وجودم تو را که می بینند،
به رقص می آیند،
سرود میخوانند!
چه آرزوی محالی است زیستن با تو
مرا همین بگذارند یک سخن با تو:
به من بگو که مرا از دهان شیر بگیر!
به من بگو که برو در دهان شیر بمیر!
بگو برو جگر کوه قاف را بشکاف!
ستاره ها را از آسمان بیار به زیر؟
ترا به هر چه تو گویی، به دوستی سوگند
هر آنچه خواهی از من بخواه، صبر مخواه.
که صبر، راه درازی به مرگ پیوسته ست!
تو آرزوی بلندی و، دست من کوتاه
تو دوردست امیدی و پای من خسته ست.
همه وجود تو مهر است و جان من محروم
چراغ چشم تو سبزست و راه من بسته است.
آنا
تو را دوست دارم...
تو را دوست دارم
هرگز نمی گیرد کسی در قلب من جای تو را هرگز ندیدم برلبی لبخند زیبای تو را دوستتون دارم برای همیشه
نگاهت را ، کلامت را و آغوش مهربانت را تو را دوست دارم به اندازه تمام رنگهای زیبای دنیا نه کم است به اندازه تمام زیباییهای دنیا
نه باز هم کم است تو را به اندازه تمام دنیا دوست دارم
من تو را در تک تک ذرات وجودم لمس کردم در هر نفسم عطرت را حس کردم و با هر ضربان قلبم عاشقانه تو را زندگی کردم دیگر در پسکوچه ها خاطراتت جستویم نکن ، مرا نخواهی یافت که من در تو محو شدم و چه درآمیختن زیبایی
منتظرت هستم...
این
شعر زیبا رو که یکی از دوستای خوبم برام فرستاد و من دلشو شکوندم فکر
کنم دیگه دوست نداره بهم سربزنه ولی اگه یک وقت دلش هوامو کرد اومد می خوام
بهش بگم دلم واسش
خیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییلی تنگ شده
با تموم وجودم ازش معذرت میخوام منننننننننننو ببخش دلتنگتم زودی
بیا............قول میدم دیگه سربسرت نگذارم
این شعرخودت رو دوباره من به تو تقدیم میکنم
ای کاش محبت انرژی داشته باشد!
ای رفته به قهر, وعده های تو چه شد
مهر تو کجا رفت و وفای تو جه شد
این تیرگی آخر ز کجا روی آورد
ای آیینه رخسار صفای تو چه شد
ای کاش محبت اثری داشته باشد
معشوقه ز عاشق خبری داشته باشد
کو خنجر تیزی که شکافد جگرم را
از بحر رفیقی که صفت داشته باشد آنا...
زندگی خداست و شعر و مهر و عشق و بوسه و آغوش و آهنگ و شور و سوز و ناز و ساز و بهار و آبی و ساده و رقص و صبح و چشم و کام و حال و رود و جوی و گل و رنگ و مست و اشک و لرز و صفا و خوب و زنده و صاف و شراب و خواب و نوش و شاد و گنج و جاده و ماه و روز و وفا و سخا و لطیف و دل آویز و طراوت و زیبا و لبخند و در آخر زندگی زندگی است.
خداوندا !!!
درد دل نوزاد شیش ماهه
آقای
پدر! در کمال احترام خواهشمندم اینقدر لب و لوچه ی غیر پاستوریزه ، و سار و
سیبیل سیخ سیخی آهار نشدتون را به سر و صورت حساس من نمالید !
خانوم
مادر! جیغ زدن شما هنگام شناسایی اجسام داخل خانه توسط حس چشایی من، نه
تنها کمکی به رشد فکری من نمی کنه، بلکه برای دبی شیر شما هم مضر است!!!
لازم به ذکر است که سوسک هم یکی از اجسام داخل خانه محسوب می شود!
پدر
محترم! هنگام دستچین کردن میوه، از دادن من به بغل اصغر آقای سبزی فروش
خودداری نمایید. چشمهای تلسکوپی، گوشهای ماهواره ای و سیبیلهای دم الاغی اش
مرا به یاد قرضهای شما می اندازد!
مخصوصاً وقتی که چشمهای خود را
گشاد کرده، و با تکان دادن سر و لبهایش " بول بول بول بول" می کند! زهرمار،
درد، مرض، کوفت! الهی کف شامپو تو چشت! شب بخوابی خواب بد ببینی! جیش کنی تو شلوارت!
مادر محترم! شصت پا وسیله ای است شخصی، که اختیارش رو دارم! لطفاً هرگاه سعی در خوردن شصت پای شما نمودم، گیر بدهید!
آقای
پدر! هنگام دعوا با خانوم مادر، به جای پرت کردن قابلمه و ماهی تابه به
روی زمین، از چینی های توی کابینت استفاده نمایید! اکشن بودن دعوا به همین
چیزاست!
خانوم مادر! از مصرف هله هوله ی زیاد پرهیز نمایید! این عمل نه تنها برای سلامتی شما خوب نیست، بلکه موجب می شود که شیرتان بوی" بچه سوسک مرده" بدهد.
آقای
پدر! کودکان توانایی کافی برای حفظ جیش خود ندارند و این توانایی هنگامی
که شما شکم مرا "پووووووف" می کنید به حداقل می رسد! الان بگم که بعد
شرمنده تون نشم!
سلام اجازه هست؟
شب که میخوام بخوابم دلم بهونه داره* هنوز تو خاطراتم نیگات تنهام میذاره* میسوزم از فراقت فریاد از این حکایت* از تو جدام کردن این آخرین شکایت* از گریه شبونم کسی خبر نداره* از چشمهای خیسم باران خون ببارد* صدها پل خراب هم پشت سرم شکسته* بغضی شبیه یک درد راه صدامو بسته* مویم سپید گشت و یارم خبر ندارد* دست نوازشی نیس تا غم زدل برآرد* می نالم از غم عشق تا جان ز تن در آید* یا تن رسد به جانان یا این زمان سرآید* از یار گفته بودم؟؟؟ میسوزد از جدایی او هم اسیر دستیست؛ فریاد بی صدایی!!!